کد مطلب:181018 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

سیاست عکس العمل
سال های زیادی گذشت، بدون این كه سركردگان منحرف بنی امیه مزاحمتی برای امام علیه السلام به وجود بیاورند. زیرا آنها یقین یافتند كه امام در آن آشوب هایی كه بعد از فاجعه ی خونین كربلا، در مدت ده سال، همه ی بلاد را در برگرفت، هیچ نقشی نداشته است. برای مثال یزید بن معاویه به فرمانده ی خود مسلم بن عقبه كه مسئولیت حمله ی به مدینه ی منوره را داشت، گفت: آن گاه كه وارد مدینه شدی، سه چیز را از بین ببر، مال و ثروت، هر چیز رونده یا چهارپا و هر اسلحه ای كه متعلق به سربازان است. آنگاه كه این سه چیز از بین رفتند، از مردم دست بكش، و به علی بن الحسین علیه السلام بنگر و او كاری نداشته باش و به همه سفارش كن كه آزاری به او نرسانند، زیرا او همراه مردم نیست. [1] .

هم چنین عبدالملك بن مروان وقتی كه هشام بن اسماعیل مخزومی را به عنوان والی مدینه گماشت، به او سفارش كرد كه با امام به خوبی [2] رفتار كند، و زمانی كه



[ صفحه 59]



حجاج بن یوسف ثقفی در حجاز، ابن زبیر را قلع و قمع كرد و بعد از آن نیز سیاست كشتار و تروریستی را با مردم در پیش گرفت. كه نمونه ی این رفتار را كمتر در تاریخ می توان مشاهده كرد، عبدالملك برایش نامه نوشت كه: تو را از ریختن خون خاندان مطلب بر حذر می دارم، زیرا من شاهد خاندان ابی سفیان بودم، بعد از آن كشتار كسی از آنها باقی نماند، مگر تعداد بسیار كمی. [3] این كه می گوییم بنی امیه سیاست عدم تعرض به امام را در پیش گرفته بود، بدان معنا نیست كه ایشان مورد آزار و اذیت و مراقبت از سوی آنها نشده باشد.

هنگام دگرگون شدن اوضاع كلی، به دنبال شورش مدینه و هنگام از بین بردن جنبش زبیری ها همان طوری كه بعضی از اسناد تاریخی به آن اشاره می كند، امام مورد آزار و اذیت زیادی قرار گرفت از جمله، احساس دلتنگی، احتیاط كردن، آن زمانی كه خبر به راه افتادن نیروی بنی امیه به سوی مدینه و به فرماندهی مسلم بن عقبه داده شد، كه به دنبال شورش مردم بود. امام با تضرع از خداوند می خواست كه شر را از آنها باز دارد: خدایا، چه بسیار نعمتهایی كه بر من ارزانی داشتی و چه اندك حمد و سپاس كه از تو كردم، و چه مشكلاتی بر من نازل كردی تا مرا بیازمایی، اما چه كم بود صبر من، ای كسی كه كمی حمد و سپاس مرا می بخشایی و كمی صبر و شكیبایی را هنگام وجود مشكلات بر من ایراد نمی گیری و مرا از خودت نران، ای سرچشمه ی خوبی ها كه هرگز خشك نمی شود، و ای كسی كه روزی های بی شمار داده ای، بر محمد و آل محمد درود بفرست، شر را از من دور گردان، زیرا به تو پناه می برم از شر او. [4] زیرا من به خونریزی و خونخواری او آگاهترم، هنگامی كه ماندن زبیریها در الجزیره به درازا كشید، امام علیه السلام



[ صفحه 60]



احساس دلتنگی نمود، زیرا ابن زبیر در برخورد، با خط امامت همان روش بنی امیه را داشتند، شاید هم شدیدتر، و این خطری جدی محسوب می شد در شیوه ی اصلاحگر اسلام.

همچنین به دلیل آشكار شدن حقیقت بنی امیه بر امت مسلمان، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، زبیری ها اگر می توانستند، تمام نفرت و انزجاری كه بنی امیه از قتل امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیه السلام و با ریختن خون پاك آنان، برای خود به دست آورده بودند، زبیری ها آن را از آن خود می كردند، می توانست خطر بیشتری بر رسالت و جنبش تاریخی اسلام داشته باشد. به همین دلیل امام سجاد علیه السلام از گسترش جنبش ابن زبیر خبردار شد، احساس خطر كرد و اندوه بر او هویدا شد، همان طوری كه ابوحمزه روایت می كند. [5] اما بحران به خوشی گذشت و پس از آن، امام احساس آرامش كرد و فعالیت های اصلاحگرانه ی خود را ادامه داد.

حكومت اموی بعد از این كه آخرین گروه شورش گران را در سال هفتم حكومت عبدالملك بن مروان كه بعد از پدرش، در سال 65 ه.، سلطنت را بدست گرفت، را آرام كرد قدرت خود را با دستانی آهنین بدست آورد، در این مدت نیروهای وفادار اسلامی در میان شورش های كلی ای كه ساختار اموی را در برگرفته بود مورد ضربات دردناك قرار گرفته بود.

از زمان تا سال های اول حكومت عبدالملك بن مروان این ضربات جانكاه، حاصل شورش هایی كه به وجود آمده بود، از جمله جنبش توابین و قیام مختار. در اینجا نمونه ای از روح جهادگرانه ی امت اسلامی را مشاهده می كنیم:

بعد از پایان یافتن آن وقایع خونین و بازگشت قدرت به خاندان اموی از یك سو و از سویی دیگر به پایان رسیدن مقاومت مردمی آغاز خوشی برای خط رسالت نبود، بلكه



[ صفحه 61]



مرحله ی جدیدی از تاریخ برای اهل بیت علیهم السلام شروع شد كه با سلسله فاجعه هایی كه بر آنها گذشته است، فرقی نداشت، مگر از جهت باورها، زیرا خلافت بنی امیه و رهبری عبدالملك، شعار محو كامل خاندان رسالت بود. و این نقش زمانی به اجرا درآمد كه خونخوار بزرگ حجاج بن یوسف ثقفی والی كوفه (مركز حكومت اهل بیت علیهم السلام) شد، او خرابی را گسترش و ترس و مرگ را رواج داد و بسیاری از مؤمنین را كشت. [6] .

بنا به آنچه كه امام محمد باقر علیه السلام از آن فاجعه ی هولناك تعریف می كند آمده است: سپس حجاج آمد و آنها را كشت، یعنی اهل بیت علیهم السلام و هر كسی را با شك و گمان دستگیر می كرد. برای او كسی كه كافر باشد بهتر بود از آن كسی كه شیعه علی علیه السلام باشد. [7] اهل بیت علیهم السلام در این مسئله ی بزرگ، بسیاری از یاران وفادارش را از دست داد، مانند: سعید بن جبیر، كمیل بن زیاد و...

بعضی از مورخین اشاره می كنند كه حجاج در مدت 20 سالی كه والی كوفه بود، دهها هزار نفر را كشت، بنا به قولی دیگر این جنایتكار بزرگ پنجاه هزار مرد و سی هزار زن [8] را به قتل رسانید. مطلبی كه ذكر شد، اندازه و حجم فاجعه ای را كه طرفداران اهل بیت علیهم السلام تحمل كردند، بیان می كند.

با این كه امام سجاد علیه السلام خود را نشان نداد، و هیچ گونه فعالیت سیاسی یا مسلحانه ای بر علیه حكومت بنی امیه در آن روزهای آشوب و اضطراب كه در طی 10 سال به دنبال شورش امام حسین علیه السلام به وقوع پیوست، نداشت از تهدید به ترور و محاصره در امان نماند، زیرا كه بنی امیه می دانست او تنها نماینده ی راستین خداوند





[ صفحه 62]



متعال است و به عنوان خطری جدی برای آن جریان گمراه به شمار می آید، امام از جانب نیروهای بنی امیه تحت نظر بود و تمام فعالیت هایش، حتی اگر شخصی بود، زیر سؤال می رفت، همان طوری كه اسناد تاریخی به ما نشان می دهد.

یزید بن حاتم گفت: عبدالملك بن مروان در مدینه، جاسوسی داشت كه هر اتفاقی كه در آن جا می افتاد، برایش می نوشت. یكی از كنیزان او را آزاد و بعد با وی ازدواج نمود. این جاسوس خبر را به عبدالملك داد، عبدالملك نامه ای به امام نوشت و در آن چنین گفت:

به من خبر رسید كه با كنیزت ازدواج كردی و می دانم كه در میان قریش كسانی هستند كه از دامادی با آنها افتخار می كردی، و از او صاحب پسر می شدی، پس چرا این كار را كردی، والسلام.

امام علیه السلام در جواب نامه اش نوشت: نامه ات را خواندم، تو مرا سرزنش می كنی چون با كنیزی ازدواج كردم، و فكر می كنی كه در میان قریش زنانی بودند كه با ازدواج آنها احساس افتخار می كردم، و از او صاحب فرزند پسر شوم، اما باید بدانی كه در عظمت و مقام كسی بالاتر از رسول اكرم صلی الله علیه و آله یافت نمی شود، و كسی بخشنده تر از او نیست، اما آن زن كنیزی بود كه در راه خدا و برای رضای او آزادش كردم. سپس طبق سنت خدا و رسولش با او ازدواج كردم، و كسی كه در دین اسلام راستی و پاكی را در پیش بگیرد، ضرری به اسلام نمی رساند، و خداوند به وسیله ی دین اسلام اخلاق شایسته ای به ارمغان فرستاده، بر كسی كه مسلمان باشد و كاری نیكو انجام داده، سرزنش نمی توان كرد. بلكه سرزنش به جاهلیت و تعصب طبقاتی است، والسلام. [9] .

از زرارة روایت شده است: امام علی بن الحسین علیه السلام با كنیز عمویش حضرت

[ صفحه 63]



حسن علیه السلام ازدواج كرد و یكی از كنیزان خود را به عقد یكی از غلامانش درآورد. زمانی كه این خبر به گوش عبدالملك رسید، به امام چنین نوشت: ای علی بن الحسین علیه السلام، گویا جایگاه و مقام خود را در میان قومت نمی دانی. و از قدر و ارزش خود نزد مردم خبر نداری، با یك كنیز ازدواج كردی و یكی از كنیزان خود را به غلام خود دادی. [10] امام در جواب نوشت: نامه ات را خواندم، ما حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله را الگوی خود قرار دادیم، او زینب دختر عمویش را به زید كه غلام او بود، داد، و با كنیز خود، صفیه بنت یحیی بن اخطب، ازدواج كرد. [11] .

با آن كه عبدالملك بن مروان سعی داشت كه از ریختن خون خاندان عبدالمطلب دوری كند، چنان كه در نامه اش به حجاج ثقفی اشاره كرده بود، اما خیلی زود از بودن امام سجاد علیه السلام در مدینه ی منوره به دلیل گسترش دادن نقشه رویارویی با آنها و در میان امت مسلمان بیمناك شد، آن هم به وسیله ی ابزار ویژه خود كه قبلا به آن اشاره نمودیم.

عبدالملك دستور بازداشت امام را به اتهام ترور صادر كرد و او را با زنجیر آهنی به سوی دمشق برد تا او را وادار كند كه از مأموریت خود در دنیای مسلمین دست بردارد، و این نقشه ی عبدالملك بود، تا بتواند او را از جایگاه مردمی خود و ارزش و احترامی كه نزد خداوند دارا بود، بدون اینكه نقشه ی بنی امیه عملی شود توانست به حرم حضرت رسول صلی الله علیه و آله به سلامتی برگردد.

امام بعد از مرگ عبدالملك موقعیت پیچیده شد. زمانی كه پسرش خلافت را در دست گرفت، همه ی شورش ها، و شورشیان سركوب شده بودند، و تنها كسی كه مانده بود،



[ صفحه 64]



امام سجاد علیه السلام بود كه روش اصلاحی و سازنده ای در میان امت در پیش گرفته بود.

حاكمان بنی امیه می خواستند اهداف رسالت الهی را تحریف كنند اما این موضوع را درك كردند، كه به وسیله ی تروریسم نمی توانند امام علیه السلام را از حركت بازدارند، زیرا آن را در زمان عبدالملك تجربه كرده بودند. همچنین نمی توانند به وسیله ی قتل و ایجاد وحشت، پیروان آن حضرت را بترسانند. یا اینكه آن روح مقاومت و جهادگرانه ی آنها را از بین ببرند، همان طور كه در كوفه چنین اتفاق افتاد.

در نتیجه نقشه های آنها فقط برای از بین بردن امام طرح ریزی می شد، به طوری كه سلیمان بن عبدالملك در زمان خلافت ولید، با دادن سم به آن حضرت وی را به شهادت رسانید. بدین وسیله پرده ی زندگی امام برای همیشه انداخته شد، اما اندیشه و اهدافش لبریز از خیر و بركت و توسعه و با در دست داشتن مشعل فضیلت و هدایت همچنان زنده ماند.

سلام بر او و بر ائمه ی هدایتگر، پدران و فرزندانش و بر همه ی كسانی كه رسالت اسلامی را بر دوش كشیدند و در راه آن شهید شدند.

الحمد لله رب العالمین


[1] بحار الانوار / ج 46.

[2] امام زين العابدين

[3] بحارالانوار / ج 46

[4] الارشاد / ص 243

[5] بحارالانوار / ج 46 / ص 145.

[6] تاريخ الاسلام / ج 1 / ص 301.

[7] شرح نهج البلاغه / ج 11 / ص 44.

[8] الشيعة و الحاكمون.

[9] بحارالانوار / ج 46 / ص 164.

[10] بحارالانوار / ج 46 / ص 139.

[11] بحارالانوار / ج 46 / ص 139.